شهادت سرای فاریاب کرمان




خاطره ازهمسرشهیدحسین تاجیک

به خاطرکارحسین ازارومیه رفتیم سیرجان،شرایط برام خیلی سخت بود،ازیه طرف آب وهواغیرقابل تحمل بود، وازطرفی زندگی باصاحب خانه بداخلاق، یه روز دیگه طاقتم طاق شدوگفتم؛(زندگی تواین شرایط خیلی برام سخت شده،)حسین هم سریع رفت یه خونه باموقعیت بهتراجاره کرد،دوماه ازرفتنمون به خونه دوم نگذشته بود.که فهمیدماجاره ای که واسه این خونه می ده ازحقوق ماهیانه اش بشتره بهش گفتم؛خواهش میکنم بریم یه خونه دیگه نمی خوام بشترازاین اذیت بشی.گفت ؛نمی خوام همسری که تموم قوم وخویشش رو ول کرده وبه خاطرمن به یه زندگی ساده تن داده وازشهرخودش دورشده روناراحت ببینم؛


خاطره ازبرادرشهید
حسین پنج سال از من بزرگتر بود،او بسیارآرام وحرف گوش کن بود، هیچ وقت باعث ناراحتی پدرومادر نمی شود، پدرم می گوید یک بار وقتی حسین کوچک بود،یکی ازدوستانش موقع بازی سر او را شکست .اوپسربازیگوشی بود، که حسین راموقع بازی خیلی اذیت می کرد،پدرم باناراحتی ازخانه بیرون رفت وبا آن پسردعوا کرده بود،بعدازآن هم پدرومادر او که ازاقواممان بودند ، دیده وازآنها خواسته بودکه مواظب پسرشان باشند،پدرم به حسین گفته بود؛(تومگر زورت به او نمی رسد؟وقتی اوتورا می زند توهم اورابزن،)حسین جواب داده بود؛(بابااوپسربدزبانی است وحرفهای زشتی می زند،برای همین موقع دعوامن کوتاه می آِیم وکنارمیکشم تااین حرفهای رانشنوم؛


خاطره از هم رزم شهید حسین تاجیک

حوالی ساعت 10یا11 بود که از طریق بلندگو گردان 415 کربلا فراخوان میدان صبحگاه دادند،حسین تاجیک آمد،سلامونگاهی کردباگریهاز زحمات رزمندگان در مرحله اول کربلای 5تشکرد کرد.گردانی که بیش از200نفر بودوقتی حسین دید خیلی از عزیزان شهید شده اند وعده کمی باقی مانده است لحضه ای نتوانست صحبت کند واعلام کرد؛رزمندگان آمادهشوید همین امروز باید برگردیم چند نفر از کسانی که حسین روی آنها حساب بازکرده بود وامید حسین بودند در مرحله اول ازجنگ برگشتند وفرار کرده بودندخجالت کشیدند که حسینرا ببیند ودرچادرماندند،حسین باصدای گفت :می دانم شما در مقرگردان هستی والان خجالت می کشید،مرادراین مرحله تنها گذاشتیدولی به خدا سوگند روی پل صراط جلوی شمارامی گیرم دست به پیراهنش گرفت وگفت:خدایاتورابه سر بریده امام حسین(ع) قسمت می دهم همین گونه که با لباس پر از خاک از عملیات آمدم باهمینلباس های خاکی به عملیاتبرگردم وشهادت نصیبم گردان. بارزمندگان وداع کرد وفردای آن روز شهد شیرین شهادت را چشید.

راوی:حاج صفدر شکوهی

باتشکر ازآقای ابوذرامیری که این خاطره را برای وب سایت شهادت سرای فاریاب کرمان فرستادند

منبع؛شهادت سرای فاریاب کرمان

www.shahadatsaray.mihanblog.com




آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

cloudproje طلا کلیپ بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد دانلود فایل لوح سیاه استراتژی‌های توسعه روستایی Online news مطالب اینترنتی salar21 postck اشعار علیرضاابراهیم پور " گیلانی"